پروندهی یک قتل خانوادگی را میخوانم. پروندهای که حل شدنش، آیندهی سه نفر را که هرکدام گوشهی سلولهایشان منتظر رای دادگاهند، تعیین میکند...
در اولین بازجوییها در شعبه 4 بازپرسی، هرکدام در اعترافاتشان، همهچیز را به گردن گرفته تا دیگری را نجات دهد. حالا در صفحات آخر پرونده، دندانشان را برای گلوی هم تیز کردهاند تا از شرِ آن طناب لعنتی نجات پیدا کنند. مادر برای فرزند و فرزند برای مادر.
چه موجود حیرتانگیزیست انسان... چه ساده، پیچیده و منفور میشویم.
هفت...برچسب : نویسنده : halfamberexistence بازدید : 127